هستی جونمهستی جونم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

هستی، همه هستی من

مریضی مامان

1391/11/2 13:16
نویسنده : مامان هستی
244 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخملی نانارم امروز میخوام از مریضی سرماخوردگی یا به عبارتی شبه آنفولانزا که گرفتم برات بگم.چند روز پیش سرماخوردگی سختی گرفتم ،طوری که وقتی که افتادم دیگه نتونستم بلند شم.الهی فدای تو بشم همش دوست داشتی بیای پیش من ولی بابایی بخاطر خودت مانع اینکار میشد و به هر بهانه ای سرگرمت میکرد که طرف من نیای ولی تو بازم طاقت نمیاوردی و همینکه بابایی ازت غافل میشد آروم میومدی دست منو بوس میکردی و میرفتی.من تو همون حال خواب الود و مریضی وقتی بوس تو رو احساس میکردم دوست داشتم برات بمیرم .هزار هزار بار به فدای محبت صادقانه اتماچقلبقلب

خلاصه منو حسابی درک کردی و با بابایی حسابی از من پرستاری کردین.

حالا بذار از بابایی بگم گه چقدر مهربونه ،باورت نمیشه مثل پروانه دورم میگشت،آخه من تقریبا یه هفته تو خونه افتاده بودم طفلی بابا همه چیز برام محیا میکرد.برام آبمیوه میگرفت بیدارم میکرد میخوردم  باز میخوابیدم ،دوباره غذا اماده میکرد و...... یه هفته طفلی کارش همین بود بعلاوه رسیدگی به شما ناناز مامان که از همه سختره.

بابایی مهربون دنیا دنیا ازت ممنونمقلب

هستی نازم قدر بابای مهربونتو همیشه بدون واقعا یدونه است.

دی ماه 1391

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

Sepi mami parmin
12 بهمن 91 16:16
نمي دونم چرا نمي تونم برات نظر بزازم تو پست بعدي


هستي عزيز
قدر ماني گلتو بدون كه داره هم بيرون خونه كار مي كنه هم داخل خونه

خسته نباشي عزيزم ايشالا به زودي يه خونه بزرگ مي خرين تا يه كم دقدقت كم بشه

مرسی عزیزم.همین همدردی های شما دوستای گل کلی خستگی رو از تن ادم دور میکنه
آسمونی ها
25 بهمن 91 17:54
یه وقتایی دوست دارم الکی مریض بشم تا عشقم لوسم کنه و ازم پرستاری کنه و بهم بگه عزیزم تو برو بخواب زود خوب بشی... انصافا پرستاری همسری هامون میچسبه ها


واقعا این یکی رو پایم چه مزه ای میده.ولی از حق نگذرم طفلی شوشوی من همیشه کمک حالمه.توی خونه ما پختن با منه شستن با عزیزم