هستی جونمهستی جونم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

هستی، همه هستی من

واما تولد نفسی من

1391/8/8 8:56
نویسنده : مامان هستی
203 بازدید
اشتراک گذاری

حالا کمی می خوام خلاصه ای ار شب تولدت رو برات بگم عزیز دل مادر.

 

با همه سختی و مشغله فقط فقط دوست داشتم برات حتی یه تولد ساده بگیرم که خاطرش برات بمونه نفسی.

امسال تولد تو روز 5شنبه بود و من می خواستم شب قبلش برات تولد بگیرم ولی چون تا ساعتای 7 سر کار بودم نتونستم تولد مفصل برات بگیرم به همین خاطر شد تولد مختصرخجالتچشمک

از سر کار که برگشتم(از صبح هم با بابایی برای تولد شما هماهنگ کرده بودم و برنامه ریزی)رفتیم برای خریدمن می رفتم کادو و کیک و بقیه وسایل رو انتخاب می کردم بعد به بهانه ای از مغازه ها با شما دور می شدم و بابایی اونارو یواشکی می خریدو تو ماشین میذاشت.نیشخندو شما نمی فهمیدینیشخند

خونه هم که رفتیم بابایی شما رو برد الکی تو کوچه گردوند و من هم تند تند خونه رو اماده کردم(بادکنک باد کردم تزیینات و غیره فقط متاسفانه نمیدونم کجا فشفشه ها از جیب بابایی افتاده بود که نشد فشفشه روشن کنمناراحت

خلاصه چراغ ها رو خاموش کردم و شما اومدین.به محض اینکه وارد خونه شدی و چراغها رو روشن کردم شوکه شده بودی آهنگ تولدت مبارک هم پخش می شد،نمیدونستی از خوشحالی چیکار کنی یا میرخصیدی یا اینکه مات و مبهوت به تزیینات نگاه میکردی.من هم همه عروسکهاتو به عنوان مهمان دور میز گذاشته بودم.اینم چند تا عکس،البته کلا از عکس گرفتن خوشت نمی یاد و زیاد نمیذاشتی و من فیلم بیشتر گرفتم

 

اونی که تو دستت هست کادوی تولدت اسکوترتشویق

قربون ژستت برم نفسی

اینم کیکت البته چون از قبل چیز خاصی سفرش نداده بودیم همینجوری فقط یک کیک تازه خریدیم قحطی عدد سه هم اومده بود

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

باران قلنبه
7 آبان 91 15:15
مبارکه خیلی تولدش شیرین ودلچسب بود چون بی ریابود
مریم
7 آذر 91 16:17
هستی جونمتولدت مبارک عزیزم