هستی جونمهستی جونم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

هستی، همه هستی من

درد دل های مادرانه

1391/10/2 13:18
نویسنده : مامان هستی
289 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسی من،نمیدونم چند سال دیگه میای و این حرفا رو میخونی؟!شاید اول یا دوم ابتدایی بتونی بخونی اینارو ،ولی منظور من خوندن همراه با درک کردنه.

بگذریم...

مامانی خوبم امروز اومدم بهت بگم اگه وقتی بزرگ شدی مامانی رو بخاطر اینکه تو رو میذاشتم مهد سرزنش نکن،فکر نکن مامان بدی بودم...نه بخدا مامانی خوبم.یه جورایی مجبورم و مطمن باش در اولین فرصتی که بتونیم یه جورایی خودمون رو از نظر اقتصادی جم و جور کنیم دیگه نمیذارمت مهد(فقط امیدوارم اون موقع دیگه دیر نشده باشهناراحت)

مامانی فقط منو ببخش اگه میتونی؟

باور کن هرروز که میام خونه کلی بغلت میکنم و بوست میکنم و همش بهت میگم مامانی منو ببخش و جالبه تو، تو همین عالم بچگیت میگی باشه مامان بخشیدمت ولی نمیدونی چی و چرا؟؟؟؟؟؟

قربون اون دل کوچیکت که به پهنای آسمونه برم.خدا کنه وقتی هم که بزرگ شدی به همین سادگی مامانی رو ببخشیخجالت

یه روزی اومدم مهد برای جلسه مشاوره وبعدش قرار بود برگردم سرکار (مرخصی ساعتی گرفته بودم)بعد جلسه با مربیت(محترم جون)صحبت کردم و دلم هم حسابی برات تنگ شده بود وفتی بهش گفتم هستی رو ببینم ،گفت اگه شمارو ببینه ازتون جدا نمیشه و باید ببرینش واگر نه اذیت میشه منم بدون اینگه تورو ببینم برگشتم سر کار ولی تا سر کار گلومو بغض گرفته بود ،تو راه همینکه بابایی زنگ رد که ببینه در چه حالم بغضم ترکیدو گریه کردم(تو مترو همه داشتن منو نگاه میکردن)بابایی طفلک هم از پشت تلفن سعی میکرد منو دلداری بده.

اخه مامانی خوبم من تو تهران تنهای تنهام و فقط تو بابایی رو دارم و همه امیدم شما دوتا نفسین.از شما دور میشم دلم میگیرهگریه

به اشک های مامانی رحم کن و منو بخاطر همه کوتاهی هایی که در حقت کردم ببخش.

با تمام وجود دوست دارم نفسمماچماچ

هر زمان اینارو خوندی اگه پیشت بودم بیابغلم کن و یه بوس گنده منو بکن.niniweblog.com

niniweblog.com

اولین روز زمستان1391


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)