اولین دریای هستی جون عید فطر1390(تابستون)
تولد همه ی زندگیم
دختر کوچولوی من دوساله شد بذار قبل از هرچیزی اینو برات بنویسم که وقتی بزرگ شدی بدونی. وقتی خواستی دنیا بیای من برای مسافرت رفته بودم مشهد پیش مامان وبابام البته قرار نبود دنیا بیای هنوز یه ماه دیگه مونده بود.ولی یکدفعه تو هشت ماهگی دنیا اومدی اونشب بابای پیشم نبود.تهران بود.یعنی موقع دنیا اومدنت پیشمون نبود اون گذشت ،نزدیکای یکسالگی ات بابایی رفت ماموریت و وقتی یکساله شدی موقع تولدت بازم بابایی پیش ما نبود امسال هم درست ده روز مونده به تولدت بازهم بابایی رفت برای یک ماموریت کاری وشب تولد دوسالگیت من وتو باهم تنها بودیم(البته دوشب بعد بابایی وهمینطور مادرجان وخاله ونعیمه اومدن وباعمه ها برات تولد گرفتیم)نمیدونم سال بعد وسالهای بعد بابایی باز...
نویسنده :
مامان هستی
17:29
شعرهای مهدکودک
سرخ و سفیدو آبیم بله منم دلابیم(گلابیم) دویدم ودویم سر تاراه(چهارراه)رسیم یکی تشاش(چشاش)زرد بود.یکی تشاش سبز بود.یکی تشاش گرمز(قرمز)بود ...
نویسنده :
مامان هستی
12:22
هستی توحیاط باباجان/بهار90
امیدوارم ١٢٠ساتگیتم باشی با این گلها عکس بگیری ...
نویسنده :
مامان هستی
8:19
بدون عنوان
اونروز همش با پرپری دنبال بازی گوشی بودی و نمیذاشتی ازت عکس بگیرم ...
نویسنده :
مامان هستی
8:19
این عکستو من خیلی دوست دارم مامانی
اینقدر اذیتم کردی تا تونستم ازت عکس بگیرم فقط میگی من عسک بگیرم ...
نویسنده :
مامان هستی
14:48
هستی و دوچرخه ی قشنگش
وقتی تومجنمع گلستان بودیم بچه ها همه دوچرخه داشتن .یکسال ونیمت بود یه هفته کارت شده بود گریه تااینکه بابایی برات یه دوچرخه قرمز(پرسپولیسی)خرید ...
نویسنده :
مامان هستی
14:44
اینم جدید ترین عکس هستی تا الان که یکسال و نه ماهشه.باغ پردیس
تو باغ پردیس اصرار داشت سوار آیو(آهو)بشه تا باباییش سوارش کرد ترسیدو اومدپایین ...
نویسنده :
مامان هستی
14:39